به یک روستا سفر کردم؛ آب رودخانه اش بعد از بیشت و هفت سال خشک شد! انداختند گردن من! گفتند اگر یک بار دیگه سق سیاه پاشو اینجا بذاره، می کُشیمش
قسمت دوم مصاحبه
در قسمت قبل دیدیم:
به یک روستا سفر کردم؛ آب رودخانه اش بعد از بیشت و هفت سال خشک شد! انداختند گردن من! گفتند اگر یک بار دیگه سق سیاه پاشو اینجا بذاره، می کُشیمش
رفیقم یک پیکان صفر خریده بود، به من نشونش داد و من هم گفتم خیلی خوشگله! به سر خیابون نرسیده بود، نیسان از رویش رد شد!
سر فیلمبرداری و ضبط ها هر اتفاقی می افتاد همه رو گردن من می نداختن! گفتگو با مهران امامیه که بعد از ۳۰ سال، هنوز هم کاراکتر سق سیاهش مشهور است و دوست داشتنی
بدون دیدگاه